معنی خوراک نوزاد

حل جدول

فارسی به انگلیسی

خوراک‌ نوزاد

Formula


نوزاد

Babe, Baby, Infant, Neonate, Newborn, Tad, Tot, Young

فرهنگ فارسی هوشیار

نوزاد

(صفت) نوزاده: ((نه پیر است و نه نوزاد میان این و آن. ))

لغت نامه دهخدا

نوزاد

نوزاد. [ن َ / نُو] (ن مف مرکب) جدیدالولاده. نوآمد. مولود. ولید. ولیده. (یادداشت مؤلف). نوزاده. نوزاده شده. بچه که به تازگی تولد یافته است:
به گوش آمد آواز نوزاد من
وز آن شادتر شد دل شاد من.
نظامی.

نوزاد. [ن َ] (اِخ) دهی است از دهستان گلمکان بخش طرقبه ٔ شهرستان مشهد، در 29 هزارگزی شمال غربی طرقبه در دامنه ٔ معتدل هوائی واقع است و 158 تن سکنه دارد. آبش ازقنات، محصولش غلات و بنشن و سیب زمینی و میوه ها، شغل مردمش زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).

نوزاد. [ن َ] (اِخ) دهی است از دهستان مؤمن آباد بخش درمیان شهرستان بیرجند، در 16 هزارگزی شمال غربی درمیان در دامنه ٔ معتدل هوائی واقع است و 916 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات، شغل مردمش زراعت و قالی بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).

نوزاد. [ن َ] (اِخ) دهی است از دهستان عربخانه ٔ بخش خوسف شهرستان بیرجند، در 27 هزارگزی شمال غربی شوسف و 8 هزارگزی جنوب غربی جاده ٔ مشهد به زاهدان، در منطقه ٔ کوهستانی معتدل هوائی واقع است و 301 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات و لبنیات، شغل مردمش زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).

نوزاد. [ن َ] (اِخ) دهی است از دهستان مرکزی بخش حومه ٔ شهرستان کاشمر، در 3 هزارگزی جنوب غربی کاشمر و 2 هزارگزی جنوب جاده ٔ کاشمر به بردسکن، در جلگه ٔ معتدل هوائی واقع است و 300 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات و پنبه و زیره و انار و انگور، شغل مردمش زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


خوراک

خوراک. [خوَ / خ ُ] (اِ مرکب) قوت. طعام. (ناظم الاطباء). غذا. (یادداشت بخط مؤلف). این کلمه مرکب از «خور» بمعنی خورش و «َاک » کلمه ٔ مفید معنی نسبت است. (از غیاث اللغات).
- هم خوراک، هم غذا. کسی که با دیگری طعام میخورد.
|| توشه. ذخیره. تدارک. || نان روزینه. || خورش. || به اصطلاح هندی یک نوع اضافه مواجبی که کشاورزان به کسی دهند که وی را برای جمع کردن مالیات می فرستند. || چیزی که خوردنی باشد. || مقداری از خورش. (ناظم الاطباء). خوردنی برای یک تن. (یادداشت بخط مؤلف).چون: یک خوراک بیفتک، یک خوراک کتلت. || یک مقدار شربت از دواء و از آب. (ناظم الاطباء). چون:یک خوراک سولفات دوسود. || پختنی. (یادداشت بخط مؤلف).
- خوراک فرنگی، پختنی فرنگی. غذائی که فرنگان پزند. غذائی که به اسلوب فرنگی پخته شود.
|| قابل اکل. قابل خوردن.
- بدخوراک، غیرقابل اکل.بدمزه. بدطعم.
- خوش خوراک، قابل اکل.خوشمزه. خوش طعم.
|| خورنده.
- بدخوراک، آنکه خوب نمی خورد. آنکه هر غذایی نمی خورد.
- خوش خوراک، آنکه خوب غذا می خورد. آنکه بهر غذائی می سازد.

فارسی به ایتالیایی

نوزاد

neonato

فرهنگ معین

نوزاد

(نُ) (ص مف.) کودکی که تازه به دنیا آنده.

فرهنگ عمید

نوزاد

طفلی که تازه به دنیا آمده، تازه‌زاییده‌شده،

فارسی به عربی

نوزاد

طفل رضیع، فتاه جمیله، فرخ، مولود جدید، یرقه

تعبیر خواب

نوزاد


1ـ دیدن نوزادی تازه متولد شده در خواب، علامت آن است که بزودی سرگرمیها و شادیهای لذتبخشی تجربه خواهید کرد.

2ـ اگر دختری خواب ببیند نوزادی دارد، نشانه آن است که متهم به افراط در خوشگذرانیهای غیر اخلاقی خواهد شد.

3ـ اگر خواب ببینید نوزادی مشغول شنا کردن است، نشانه آن است که موفق میشوید از گرفتاری و سختی جان سالم به در ببرید - آنلی بیتون

معادل ابجد

خوراک نوزاد

895

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری